سکوت فرهنگیان { بخش 5}
سلیمان راوش سلیمان راوش

به ادامۀ سکوت فرهنگیان{ 4}

 

... جان استوارت میل  محقق انگلیس که می نویسد:

«امروز همین قدر که آدمی همرنگ جماعت نباشد و از مطیع بودن به عبادات و رسوم و محترم شمردن آنها به خود نبالد خدمتی به جامعه انجام داده است. عقیدۀ مردم در حق امور و در باره اشخاص به قدری استبداد آمیز است که کافی است کسی همرنگ جماعت نباشد تا او را خاین و جنایتکار بشناسند ، لهذا برای  درهم پاشیدن چنین سد استبدادی لازم است که اشخاص از همرنگی با جماعت بپرهیزند و به اصطلاح " اکسانتریک" باشند، یعنی کار و رفتا و فکر شان شبیه با آن مردم دیگر نباشد و بدانند که همرنگ جماعت نبودن با شجاعت اخلاقی و شهامت روحی توأم و همرکاب است و در هر جامعه هر قدر شمارهء اشخاص نا رنگ و اکسانتریک بیشتر باشد نبوغ و نیروی معنوی و شهامت اخلاقی در آن محیط و در آن جامعه زیاد تر خواهد بود.  امروز بزرگ ترین خطری که دوره و زمان ما را تهدید می کند همانا قلت اشخاصی است که جرأت و شهامت همرنگ نبودن با جماعت را داشته باشند.»

ما نیز در جامعهء خود کمتر اشخاص و شخصیت های داشته ایم که نارنگ با جامعه بوده باشند. بسیاری ازشاعران و نویسندگان ماهرگز نارنگ نبودند، برعکس همیشه سعی نمودند که همرنگ جماعت باشند ، جماعتی که در عقب اینها قرار داشت، یا به معنی دیگر جماعتی که عقب افتاده بودند، شب مانده بودند.  اینها با زبان ایشان با تفکر ایشان با ایشان صحبت می نمودند، و خود نیز شب شده بودند و شب پرست ، نه راهی و راویی آفتاب ، که از آفتاب سخن گویند،  آنچه عقب افتاده ها می اندیشدند ،  اینها، عقب اندیشی ها و باور هایی بسیار عقب افتادۀ آنها را با واژه هایی قُلمه و سُلمه دوباره برای آنها تکرار می نمودند ، شب اندیشی های آنها را. از سویی دیگر  اینها مانند ارباب قدرت  "برده سازان و برده داران"سعی نمی کردند و یا نمی کنند که برده ها را به حقوق انسانی شان ملتفت سازند و برای آنها بگویند که انسانها دارای حق زندگی یکسان است و بنده گی و برده گی در واقعیت پامال نمودن شرف انسان به شمار می آید. اگر ارباب قدرت چنین چیزی را به زبان بیاورد مسلماً دیگر صاحب برده و بنده و امت نمی باشند، زیرا اگر برده ها آگاه گردید، قیام می کنند و خواهان آزادی و تأمین حقوق انسانی خود می شوند. ارباب چه از طریق دین  سازی است و چه از طریق جنگ و استبداد،  سعی می کند که اصول بردگی را با کمال صداقت، مقدس نگهدارد.

 اینجاست که اگر نیروی معنویی منحرف جامعه وقتی منافع خویش را در خورجین ارباب مشاهده می کند، بیدریغ برای اینکه سهمی از آن خورجین بدست آورده  باشد ، دهان ارباب را می بوسد و صد بوسه دیگر به رکاب قزل ارسلان میزند. زیرا منافع شاعر و نویسندۀ که به شکم و زیر شکم خود می اندیشد به او اجازه نمی دهد که برای رهایی از قید بنده گی و برده گی  جامعه با شمشیر برندۀ  شعر و داستان و یا تحقیق و تاریخ وارد میدان نبرد به نفع انسان جامعۀ خود شود.

 

 

 

سکوت فرهنگیان { بخش 5}

 

 

... به همین گونه اگر نسل دیروز درس های درست به جامعه می آموختاندند  عدهء از تحصیل کرده های ما هرگز مجبور نمی شدند تا بجایی تاریخ  و فرهنگ و ادبیات خود فقط و فقط  تاریخ حزب بلشویک یا نقل قولهای "ماهو" را بیاموزند و حفظ نمایند، یا نهج البلاغه و سیرت الخلفاء را .

 اینها همه واقعیت ها اند . نباید رنجید نباید آزرده خاطر شد، هم چپی ها هم راستی ها ونیز برخی از گلهای سر سبد جامعه.

امروز اگر کسی این واقعیت را ها جمع بندی نمی کند، نمی گوید، عنصر فردای زمان به آن می پردازد، می گوید و می نویسد. تصور نشود که من با بسیار بدبینی در پاسخ به سوالات شما این مطالب را بیان داشته ام. نه به هیچ صورت. شخصیت اشخاص نزد من محترم است به جز کسانی که شخصیت ندارند و بی شخصیت اند، مسلماً شما هم تأیید می دارید که نمی شود دزد و قاتل و متجاوز به ننگ و نام جامعه را، شخصیت نامید و احترام کرد. یا کسانی را که تابعین عنصر بیگانه بنام دین و یا ایدیالوژی ها هستند. همچنان نباید تصور شود که سراسر این جامعه در سکوت زیسته اند و هرگز حرف در جهت سازندگی و بالندگی ذهن و رشد اندیشه در جامعه بیان نکرده اند . نه این طور هم نیست.  مثلاً استاد احمد علی کهزاد برای اینکه نسل جوان را به عظمت گذشته و تلاش رادمردان علم و فرهنگ در راستایی احیای اندیشه و فرهنگ از دست رفتۀ ما معطوف بدارد می نویسد:« ... دانشمندان آریانا یا خراسان بار دیگر به فکر افتادند تا در تربیهء ملی و تقویهء روحیات قومی از تذکار کارنامه هایی پادشاهان و پهلوانان باستانی مملکت کار بگیرند. این مرام از مدتی در دل ها نهفته بود تا دورهء علم پروری خاندان سامانی رسید و برای پرورش چنین امید از هر حیث مستعد شد. پادشاه ، وزیر، حکومت و محیط موافق افتاد و مخصوصاً  دربار احمد بن اسماعیل و نصر بن احمد و نوح بن نصر که روی همرفته سالهای 343295 هجری را در بر می گیرد مساعد ترین همه زمانه ها بود. یکعده فضلا و دانشمندان و گویندگان بزرگ از نقاط  مختلف خراسان قد علم کرد و در زمینه قلم برداشتند... مانند ابو منصور محمد دقیقی بلخی، ابوعلی بلخی، ابوالمؤید بلخی، ابو شکور بلخی و یکعده فضلای دیگر بلخ مصمم شدند تا خاطرات عظمت و جلال پادشاهان قدیم کشور خود را تجدید نمایند. این کار با دقیقی بلخی شروع شد و شعرای دیگری هم در آن دست زدند و با شاهنامه و گرشاسب نامهء فردوسی و اسدی طوسی به پایه تکمیل رسید. »1 

-----------------

1 – احمد علی کهزاد ، تاریخ افغانستان، ج 1 ص 197198 

یا مثلا عبدالحی حبیبی تأکید می کند ، در پی آن نباید بود که بنا به دستور اجنبیان عربی و غربی اصالت و مفاخر تاریخی خویش  راکه با نامها و ننگ هایی خویش در طول تاریخ  شکوهمندانهء ما فرازینه بودند تغییر بدهیم و خویشتن را بی هویت بسازیم. او می نویسد  : « ... اگر چنین دگرگونی های عمدی و غیر عمدی را  بر نامهای تاریخی بیاوریم، فردا هویت و اصالت تاریخی آن از بین میرود و وقایع و کسانیکه منسوب بدان اماکن و بلاد اند و جزو تاریخ و فرهنگ این سرزمین به شمار می آیند، نزد مردمان فردا و آیندگان، نا آشنا و مفقود می مانند و در نتیجه بسا از مفاخر تاریخ و فرهنگ از بین میرود  مثلاً تغییر نام اسفزار تمام آن علما و مشاهیری که با این سرزمین منسوبند و جزو مهم از تاریخ ما اند پیش آیندگان نا شناخته می مانند و آنچه را تاریخ بما سپرده ، عمداً از دست می دهیم»1

---------------

1 – عبدالحیی حبیبی، بر گرفته شده از کتاب "نام و ننگ" تألیف سلیمان راوش، ج1 ، ص 28   

ملاحظه می کنید که علامه حبیبی استاد احمد علی کهزاد،  حیدر ژوبل، غلام محمد غبار، و مثل اینها چندتای دیگر کار هایی سزواری انجام دادند. اگر فعالیت هایی علامه حبیبی مثلاً از سوی نسل بعد از او تداوم پیدا می کرد پی گرفته می شد، دیگر ماغنی بودیم و احتیاجئی نویسندگان بیگانه را نمی کشیدیم، اگر آثار این بزرگان مطالعه می گردید با وجود کم و کاستی ها و یک سویی بودنها یش در برخی از موارد،  در کُل ما اکنون صاحب استقلال فکری می بودیم.  اما بدبختانه همین امروز از سوی برخی از به اصطلاح فرهنگی های ما احمد علی کهزاد و علامه حبیبی مورد تاخت تاز های بسیار کودکانه و  و ناآگاهانه قرار می گیرد. و از یاد می برند که  به کوشش این مرد بزرگ بود که امروز نه تنها مردمان ما که  همزبانان ما در کشور های دیگربا تاریخ گردیزی آشنا گردیدند، فضایل بلخ کتاب دیگری است که علامه حبیبی در نشر و بخش آن اقدام می نماید . با نوشتن تاریخ مختصر افغانستان به واقعیت این مرزوبوم تاریخی را معرفی میدارد. مجموعه مقالات و رسالات و کتب حبیبی همه پایگاه محکمی اند که ما را از بی هویتی  به هویت ملی و از بی فرهنگی  به فرهنگ خود آشنا می سازد. بگذریم از اینکه در جاجایی بسیار کم یک سو نگریهایی دارد. هیچ عملی نمی تواند خالی از اشتباه باشد. و هیچ انسانی پیدا نمی شود که دارایی ضعف هایی نباشد. همچنان شادروان احمد علی کهزاد، با نوشتن کتاب تاریخ افغانستان در دو جلد  و چندین کتب دیگر از اسطوره تا به تاریخ فرهنگ ، آیین ، نژاد،  اقوام و قبایل، و اثرات دین ها و آیین و فرهنگ ها را در سرزمین خراسان مفصلاً بیان نموده است. با آنکه شاد روان کهزاد نیز در برخی موارد بنا بر هر علتی که بوده ، آشکارا طفره رفته است. این حاشیه رویی و طفره رفتن ، میتواند لازم بوده باشد. در شرایط که آنها زندگی می کردند، هر صاحب عقلی برای شان برأت می دهد. اما امروز محققان و نویسندگان و شاعران ما که زنده اند و فارغ از هر مجبوریتی برای حاشیه یی نوشتن و یا مصلحت نگاری ، واز لحاظ رفاهیت در اروپا و امریکا، بهتر از هر شاعر و نویسندهء همه دوران در داخل کشور،آسوده حال اند، چه آفریده اند  و چه  انجام داده اند . آیا به گفتهء رضای براهنی این ها «  در عصری که بد در کنار خوب، زشت در کنار زیبا، بی شعوری در کنار شعور، دروغ در کنار راست و حمق در کنار نبوغ عرضه می شود، منتقد باید بجوید،  بفهمد و جدا کند و قلم صریح و تیز  و خستگی ناپذیرش را ، مثل شمشیر ی، بین مرز زیبایی و زشتی قرار دهد. تا فلان جوانک بیست ساله  که تازه شروع کرده، ادعای نبوغ نکند ؛ فلان مردی چهل پنجاه ساله که پس از متجلی کردن نبوغ خود ، بدل به پوستگی مجسم شده است، دیگری ادعای رهبری ادبی نکند؛ فلان قصه نویس ادعای " نیچه" شدن نکند؛ فلان شاعر خراسانی ، همه چیز را به ناف خراسان نبنتد و نژاد پرستی نکند؛ فلات داستان نویس ، در مسایل اجتماعی تکروی اختیار نکند؛ فلان شعر ، به غلط  اصیل ، به غلط عارفانه و یا به غلط اجتماعی قلمداد نشود؛ فلان شاعر به غلط فروتن ، و فلان نویسنده به غلط مغرور و متکبر و هیاهوگر و هوچی ، و فلان بچهء جوان سال ، به غلط صاحب مکتب و سبک معرفی نشود. منتقد اگر نمی فهمد باید به صراحت بگوید نمی فهمم؛ و اگر می فهمد مفاهیم را توضیح دهد؛ مخالفت و یا موافقت خود را با صراحت تمام ، بدون دو دوزه بازی ها ، یکی به نعل یکی به میغ ها ، بریدن ها و دوختن های مرسوم دست به قلم های قلابی  ترسو ، بیان کند. دوست و دشمن نشاسد  که شناختن آنها خلاقیت فرهنگ و اصالت آثار هنری را به سوی تجزیه طلبی های بیهوده خواهد کشاند و در نتیجه فرهنگ اصیل که باید سلاح وارسته از بدی ها در برابر بی فرهنگی حاکم بر عصر ما باشد ، بسوی تزلزل  و تشتت  و حتی پوسیدگی و بی ریشگی خواهد رفت .

منتقد نباید آب را گل آلود کند ، به دلیل اینکه از آب گل آلود ادبیات ، { تاریخ ،فلسفه ، تحقیق. س.ر} هیچ ماهی در دام از هم دریدهء چنین منتقد نخواهد افتاد. منتقد باید طوری بنویسد که هر اصالتی  به اصالتی دیگر تنه بزند ، اصالت های دیگر را همدوشی و همراهی بکند تا اصالت ها با هم پیش بروند، و خود بخود به صورت سنت ها  و عرف هایی برای بنیان گذاری فرهنگی انسانی تر درآیند.» 1

--------------------

- رضابراهنی ، جنون نوشتن، چاپ  رسام ، چاپ اول تهران ، ص  681683

واقعیت اینست که اینها آب را گل آلود نمودند تا ماهی مراد خویش را بگیرند. شما از دهه سی به بعد ملاحظه فرماید که بیشترین نویسنده ها و شعرای ما بجایی اینکه شاعر و نویسنده باقی بمانند و رسالت خویش را در این عرصه به انجام برسانند ، بیشتر وزیر و رئیس و معین و معاون بوده اند . سعی ایشان هم همین بوده است .برای اینکه در این مقامها بیایند،ناگزیر همرنگ جماعت شده اند ، اینجا دیگر منظور از جماعتِ مقتدر است نه مردم. اینها به سیاست ها و اشارات صاحبان قدرت شعر گفته اند و یا تاریخ نوشته اند و یا برای مردم از منبر ها وعظ و نصحیت نموده اند. در اثر این بی مبالاتی ها بوده که امروز شمایی که مدعی تاریخ تمدن حداقل پنچ هزار ساله هستید، اما پنج کتاب تاریخ در باره این تمدن نوشته نشده است ، پنج تا رومان به معنی واقعی نوشته نشده، در حالیکه چنانکه در بالا گفته شد وجب  وجب خاک این سرزمین به ویژه در پنج دهه اخیر پر از سوژه های واقعی است که میتواند داستان نویس و شاعر ما اگر دلقک دربار ها نمی شد و یا نشود صد ها رومان نوشته می شد و دیوان دیوان شعر می داشتیم. در همین پنج دهه  شاعر و نویسنده و تاریخنگار  ما بسیار زمینه های مساعد برای نقد داشتند. نقد جامعه ، نقد تاریخ ، نقد آیین، نقد فلسفه ، نقد شعر، نقد داستان و در یک کلمه نقد جامعه و فرهنگ.

 


August 29th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب